زمانی برای اولین بار کیف خریدم کیف قرمز که باهاش مدرسه برم
وقتی الفبا تو کلاس خونده میشد من از قبل بلدش بودم و آهنگین میخوندمش
وقتی با بچه ها راه اومدم سر به سر گذشتن و کیف یدن از تو جیب رو بهم نشون دادن
وقتی روز معلم برای معلممون یک شاخه گل گرفته بودیم
وقتی کاردستی برای کلاس میبردیم تا امتیاز بگیریم
وقتی از بانک جایزه،جایزه میگرفتیم
وقتی تولدت رو برات جشن میگرفتن و عکسش رو برات چاپ میکردن
ایا اون روز فکر میکردی روزی قرار هست از کلاسی که دوستش داشتی اخراج بشی و شب بارانی مادرت را به مدرسه فراخوانند و بهش بگن تنبل ترین دانش اموز ما پسر شماس؟
آیا اون موقع فکر میکردم که قرار روزی در همان درس بهترین نمره ها را بگیرم و انقدر پیشرفت کنم؟
آیا آن روز فکر میکردم که چقدر همون معلم رو زمانی دوست خواهم داشت؟
اقای امید دبیر ریاضی سال سوم راهنمایی ازت ممنونم شاید اون زمان ازت متنفر بودم ولی هرگز با سیلی شما از این خواب بیدار نمیشدم و به فکر پیشرفتم نمیبودم
سال قبل وقتی شفاهی دبیر فارسی ازم سوال کرد و من بلد نبودم منظورم رو بهش بفهمونم فقط بخاطر بد خوندن خودش،ولی نمیتونستم بهش ایراد بگیرم چون دبیر بود!آره اون موقع یه 0گنده گذشت جلو اسمم و مسخرم کرد ولی همون دبیر امتحان نوبت اول وقتی اسمم رو خوند بهم گفت به نظرت چند شدی؟گفتم کم کمش 19ونیم میشم! گفت 20.
اون موقع مشخص بود باورش نمیشد ولی نتیجه زحمات خودم بود که بهش فهموند اشتباه میکنی
شاید اگر مسخرم نمیکرد هرگز نمیخواستم حالش رو بگیرم!
وقتی دوستم گیتار خرید و منم که گیتار داشتم ولی بلد نبودم رفتم پیشش دیدم داره کلاس میره و پیشرفت میکنه ازش خواستم به منم یاد بده و بهم یاد داد و یادم مونده که گفت هیچکس به این زودی که تو یادگرفتی یاد نمیگیره!
علاقه مندم کرد و کلی اهنگ یاد میگرفتم و میزدم و کلی ناخنام پوست اندازی کرده بود و کبود شده بود
ولی همین باعث شد یک هنر یادبگیرم که وقتهای تنهاییم بزنم و دلم تا حدی باز شه
وقتی کشمکش ها به جایی رسید که تمام در ها بسته بود و فقط امیدت به خدا بود و کاری از دست هیچکس بر نمیومد
صبحی از خواب برخاستم و دیدم همچیز تغییر کرده باورم نمیشد کشمکش 3ساله در یک لحظه به محبت تبدیل شد
اونم خواست خدا بود و اتفاقی که بهم درس بزرگی داد که هرگز ناامید نشوم
الان جایی هستم که اگر این اتفاق ها نمیفتاد هرگز نمیرسیدم،درسته سخت بود خیلی سخت بود!بدون سیگار بدون کار های الکی و سرگرم کردن خودم ادامه دادم با چشمانی باز و به فردام نگاه کردم
امروز که همان فردای آن روز هست
و باز هم نگاه خواهم کرد به فردایی که روزی امروز خواهد شد
اتفاق های خوب
زندگی خوب و پر مهر و عشق
همکاری های شیرین لذت عاشقی کردن
رضایت خدا و کمک کردن به همنوع
دلداری دادن و تجربه کردن و استفاده از تجربیات
همشون رو دوست دارم:)
درباره این سایت